وبلاگicon
جامعه ی من
جامعه ی من
مشکلات جامعه 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جامعه من و آدرس jameaiman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 عکس های مربوطه به مطلب


 

[ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:دوران نمزدی, ] [ 19:10 ] [ مصطفی بهرامی ]

مشکل اصلی در روابط دختر و پسر

 دخترها تصور می‌کنند دیدگاه پسرها همانند آنها است و همین‌طور بالعکس. اساس روابط دوستی، شناختن دیدگاه‌ها و طرز فکر جنس مخالف در رو‌به‌رو ‌شدن با وقایع و اتفاقات است، تا بتوان از این تجربه در زندگی مشترک استفاده کرد. اما این یک اصل گم‌شده در روابط دوستی دختران و پسران است. دختران تصور می‌کنند پسران تشنه احساسات هستند و پسران نیز تصور می‌کنند دختران نیاز جنسی زیادی دارند.

پسران در روابط دوستی به هوس و غریزه جنسی خود بیشتر بها می‌دهند و پس از اولین ارتباط جنسی دچار وابستگی جنسی می‌شوند یعنی رابطه جنسی آنها گسترده‌تر می‌شود. آنها در تمامی ملاقات‌های بعدی دنبال فرصتی برای تأمین این نیاز هستند و تا زمانی که طرفشان پاسخ‌گوی این نیاز باشد این رابطه ادامه دارد. اما هر زمان که طرفشان از رابطه جنسی خودداری کند یا اخلاق و رفتار پسر تغییر می‌کند یا مدام بهانه‌گیری می‌کند یا آن رابطه را برهم می‌زند.

دختران تا زمانی که به فردی احساس نداشته باشند و وابستگی احساسی پیدا نکنند نمی‌توانند رابطه جنسی را با آن فرد تجربه کنند. ترجیح می‌دهند این رابطه از روی عشق و دوطرفه باشد. از اینکه بدون احساس تن به چنین رابطه‌ای بدهند بیزارند. دختران پس از رابطه جنسی دچار وابستگی بیشتری می‌شوند و بیشتر دوست دارند مورد توجه احساسی طرف مقابل قرار بگیرند. در اکثر روابطی که در آن رابطه جنسی را تجربه کرده‌اند ولی رابطه دوستی آنها به اتمام رسیده دچار افسردگی موقتی می‌شوند. بیشتر تمایل دارند دوست داشته شوند تا اینکه دوست بدارند. آنها‌ می‌توانند بارها حس عاشقی را تجربه کنند. این در حالی است که پسرها فقط یک‌بار عاشق می‌شوند و اولین عشق را فراموش نمی‌کنند. آنها اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشند، هرکاری برای به‌دست‌آوردنش می‌کنند و به‌اصطلاح به آب و آتش می‌زنند. ولی اشکال اینجاست که همه انرژی خود را قبل از ازدواج صرف طرف می‌کنند.

نیازهای احساسی و حتی جنسی زنان پس از ازدواج بیشتر از دوران قبل از ازدواج است، به همین دلیل است که مدام از سردی همسر خود شکایت دارند. دختران قبل از ازدواج تمایل دارند طرفشان به‌سمت آنها بیاید، که این مورد بعد از ازدواج دگرگون می‌شود؛ این زنان هستند که به‌سمت همسر خود می‌روند و مردان در این‌باره تلاشی نمی‌کنند. نکته بسیار مهم اینکه بسیاری از دخترها و پسرها با شنیدن این مطالب و بررسی آسیب‌های جدی این روابط می‌گویند: از کجا معلوم که این آفات در دوستی ما به‌وجود آید؟ هر قاعده‌ای استثنایی دارد؛ از کجا معلوم که ما استثنای این قاعده نباشیم؟ این افراد گمان می‌کنند که رابطه آنها از روابط دیگران عمیق‌تر و مستحکم‌تر بوده و فقط روابط دیگران، سست و بر پایه علاقه جنسی بنا شده است.

دختر می‌گوید: دوستم گفته، که فقط مرا به‌خاطر خودم می‌خواهد نه برای سوء‌استفاده جنسی. در مقابل پسر هم می‌گوید: بیچاره دختر، نمی‌داند هدف واقعی من ازدواج و خوشبخت‌ کردن او نیست. حالا که پسر اعتماد دختر را جلب کرده است و با زرنگی هم به دختر قبولانده که او را زن آینده‌اش می‌داند و به‌عنوان شریک زندگی دوستش دارد، زمینه را برای منظورش مهیا می‌بیند و به او می‌گوید که ما اکنون از طریق قلب‌هایمان باهم زن و شوهر هستیم، چرا تا فراهم ‌شدن زمینه ازدواج، خودمان را از لذت جنسی محروم کنیم. بیا از همین حالا رابطه‌ای جنسی برقرار ‌کنیم.

متأسفانه بعضی از دخترها هم برای اینکه رضایت پسر را جلب کنند مرتکب این اشتباه بزرگ می‌شوند و تقاضای رابطه جنسی او را قبول می‌کنند. غافل از اینکه پسرها هیچ‌وقت با کسی که قبلاً با او دوست بوده‌اند و یا رابطه جنسی داشته‌اند، هرگز ازدواج نمی‌کنند.

متأسفانه بعضی از دخترها هم برای اینکه رضایت پسر را جلب کنند مرتکب این اشتباه بزرگ می‌شوند و تقاضای رابطه جنسی او را قبول می‌کنند. غافل از اینکه پسرها هیچ‌وقت با کسی که قبلاً با او دوست بوده‌اند و یا رابطه جنسی داشته‌اند، هرگز ازدواج نمی‌کنند و برای ازدواج هم به‌دنبال دختری هستند که قبلاً با کسی رابطه نداشته است. دخترها نیز با این اشتباه نه ‌تنها خودشان را ارزان فروخته‌اند، بلکه پسران با دیدن این رفتار، آنها را افرادی هرزه تلقی می‌کنند. چون پسرها این کار دختران را به‌حساب سست ‌بودنشان می‌گذارند و می‌گویند، اگر فرد دیگری هم این تقاضا را داشته باشد، احتمال دارد که به او هم جواب مثبت بدهد.

البته مطلب بالا، یکی از حالات دوستی دختر و پسر بود که پسرها با وعده ازدواج، دخترهای جوان را خام می‌کنند و به سوءاستفاده جنسی از آنها می‌پردازند.

حالات دیگری هم برای این رابطه قابل تصور است، که در زیر به چند نمونه از آن اشاره می‌کنیم:

الف) برخی دخترها می‌دانند که پسرها قصد ازدواج ندارند و پسرها نیز علناً به طرف مقابلشان می‌گویند که قصدشان از این دوستی برای شناخت و ازدواج نیست. آنها فقط برای خوش‌گذرانی باهم شریک جنسی و دوست می‌شوند و به‌ این طریق می‌خواهند از تنهایی دوران مجردی فرار کنند.

بعضی از دخترها حاضر به دوستی با این قبیل پسرها هستند و قصدشان را از این رابطه، تخلیه احساسات و ارضای غیراخلاقی جنسی خودشان معرفی می‌کنند. آنها گمان می‌کنند هر‌کاری که غریزه‌شان بخواهد، می‌توانند بکنند و می‌گویند: شوهر آینده‌مان از کجا خواهد فهمید که ما در گذشته روابط جنسی داشته‌ایم؟

تا آنجا که بتوانند، با جنس مخالف رابطه برقرار می‌کنند، ضمن اینکه مخارج خوش‌گذرانی خود را از طریق تن‌فروشی تأمین می‌کنند و به‌اصطلاح، با یک تیر دو نشان می‌زنند. آنها با خود می‌گویند بعد از ازدواج، این‌طور روابط را کنار خواهیم گذاشت. ولی نمی‌دانند حتی اگر هم بخواهند، دوست‌پسرشان از این روابط، به‌ این سادگی‌ها ـ بعد از ازدواج آنها ـ نخواهند گذشت.

اتفاقاً می‌گویند اکنون موانع هم از میان برداشته شده و وقت برداشت محصول نقشه‌های شوم گذشته‌مان است‌. چراکه برخی از پسرها خیلی زرنگ هستند و بیشتر برای بعد از متأهل‌شدن دختر برنامه‌ریزی می‌کنند؛ در دوران دوستی از او عکس یا فیلم تهیه می‌کنند و این مدارک را برای بعد از ازدواج دخترها به‌منظور اخاذی جنسی نگه می‌دارند و در وقت مناسب طی تماسی با دختر، تهدید می‌کنند که اگر با آنها رابطه جنسی برقرار نکند، عکس، فیلم و یا صدای ضبط‌شده او را به همسرش می‌دهند. فاش‌شدن این موضوع عواقب وحشتناکی را برای دختر در پی خواهد داشت. باعث می‌شود زندگی مشترک او نابود و در بین فامیل آبرویش از بین برود و به دلیل خیانتش، برای ازدواج مجدد، به‌ سراغش نخواهد رفت.

اینجاست که دختر به‌رغم میل باطنی، برای فاش‌نشدن رابطه دوران مجردی‌اش، به رابطه جنسی با دوست‌پسر قبلی‌اش تن می‌دهد و خیانت آن دختر مجدداً در دوران متأهلی رقم می‌خورد. فاش‌شدن این خیانت مجدد، ممکن است خودکشی دختر را به دنبال داشته باشد.

ب) در بین دخترها کسانی هستند که از سادگی و پاکی بعضی از پسرها سوء‌استفاده و آنها را در دام عشق پوشالی خودشان گرفتار می‌کنند. هر روز به بهانه‌های مختلف از جمله سالگرد تولد، جشن تولد فلان دوست، خرید لوازم آرایشی ـ بهداشتی، خوش‌گذرانی در کافی‌شاپ، خرید کارت شارژ موبایل و... شروع به خالی‌کردن جیب پسرها می‌کنند. این کار آنها هم بدون هزینه نیست و باید در عوض نیازهای جنسی پسر را برآورده کنند؛ که آن‌هم به قیمت از‌دست‌دادن نجابتشان تمام می‌شود.

ج) تعداد اندکی از پسرها با نشان‌دادن جسارت، محبت، عشق پاک و... همه عمرشان را به‌پای معشوقشان می‌گذارند.

تعداد این دسته از افراد، خیلی کم است، چون پسرها اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشند، با او دوست نمی‌شوند، سعی می‌کنند با آنکه دوستش دارند ازدواج کنند. در این گروه هم آفاتی وجود دارد، در برخی از موارد دخترها با دیدن یک پسر خوش‌ تیپ‌تر، شیفته می‌شوند و به پسر عاشق‌پیشه پشت می‌کنند.میگنا.به وفادار ماندن این دخترها هم نمی‌شود اعتماد کرد. بعضی از دخترها نیز در دوستی با پسری که قصد شناخت برای ازدواج دارد، همان رفتاری را بروز می‌دهند که انگار در میهمانی هستند.

د) دختر و پسر رابطه دوستی‌شان را با جنس مخالف، به رابطه دوستی با دو هم‌جنس تشبیه می‌کنند و می‌گویند ما اصلاً احساس نمی‌کنیم که با جنس مخالف دوست هستیم ما یک دوست اجتماعی هستیم؛ براساس خلقت انسان، هر جنس فقط برای جنس مخالفش نیروی جاذبه تولید می‌کند نه برای هم‌جنس خودش، بنابراین دختر و پسر هم اگر هم‌جنس‌اند، پس چرا برخلاف طبیعت همدیگر را دفع نمی‌کنند، بلکه بالعکس همدیگر را جذب می‌کنند؟! پس هر عقل سالمی تأیید می‌کند که این حرف برخلاف طبیعت و کذب محض است.

ه) دخترها و پسرها برای کسب تجربه و مهارت در زندگی باهم دوست می‌شوند، ولی نمی‌دانند که همیشه اولین تجربه‌ها هستند که به یاد می‌مانند. آنها تجربه‌های به یادماندنی را با فرد بیگانه‌ای تجربه می‌کنند نه با بهترین یارشان.

آن چیزی که از یاد این دختران و پسران فراموش شده، جایگاه تعهد و وفاداری به همسر آینده‌شان است. آنها این موضوع را باید بدانند که اگر می‌خواهند همسر آینده‌شان هم متعهد باشد و به آنها وفادار بماند، باید خودشان هم متقابلاً به آنها وفادار باشند.

و) بالاخره گروه آخر مربوط به پسرهایی است که هیچ‌چیز به جز ارضای جنسی و خوش‌گذرانی برایشان مهم نیست و اصلاً خودشان را در قیدوبند تشکیل خانواده نمی‌دانند. هر روز با یکی هستند و تا آخر عمر هم تنوع‌طلب باقی می‌مانند. این افراد، مشتریان زن خاص خودشان را دارند و هیچ‌وقت هم سیر نمی‌شوند مگر در زیر خروارها خاک.

در انتهای این بحث سنگین و پرپیچ ‌و خم باید بگوییم، آن چیزی که از یاد این دختران و پسران فراموش شده، جایگاه تعهد و وفاداری به همسر آینده‌شان است. آنها این موضوع را باید بدانند که اگر می‌خواهند همسر آینده‌شان هم متعهد باشد و به آنها وفادار بماند، باید خودشان هم متقابلاً به آنها وفادار باشند. این‌طور نیست که به تبع نفس، در مجردی هرکاری که خواستیم انجام دهیم و بعد انتظار داشته باشیم که در زندگی مشترکمان یک فرد پاک و مقدس نصیب‌مان شود.

منبع: ساج

[ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:روابط,دختر,پسر,مشکلات,اصلی,رابطه, ] [ 18:56 ] [ مصطفی بهرامی ]

 فرزندان طلاق در یادگیری و دوست یابی مشکل دارند 

بنا به نتایج تحقیقاتی صورت گرفته این کودکان عمدتا از نظر درسی پایین تراز سایر همکلاسی هایشان که در خانواده ای موفق زندگی می کنند ، قرار می گیرند و در مدرسه و خانه احساس تنهایی ، ناراحتی و دلشوره دارند وهمین موضوع سبب می شود بیشترشان تمایلی به تحصیلات دانشگاهی نداشته باشند. این کودکان پیش از جدایی والدین هرگز نشانه های منفی در درس و یا رفتارشان نداشته اند اما با قطعی شدن جدایی ، مشکلات به یکباره شروع می شود . این تحقیقات به مدت پنج سال در شهرهای مختلف آمریکا صورت گرفته و بیش از 3850 کودک ازسن چهارسال به بالا مورد بررسی قرار گرفته اند. هیون کیم سر تیم تحقیق در دانشگاه ویسکانسین در این زمینه می گوید:«این کودکان در برخی درسها از جمله ریاضی به شدت دچار مشکل می شوند و رفتارهای درونگرایانه پیدا می کنند وآموزش بعضی ازمهارتها به آنها دشوارتر از سایر دانش آموزان است . ما پیش ازاین تصور می کردیم این روند پیش از جدا شدن والدین و به واسطه رفتار سرد آنها نسبت به هم شروع می شود اما تحقیقات خلاف این موضوع را ثابت کرد.»

همچنین انتقال کودکان از پدر به مادر و یا بالعکس و دیدارهای جداگانه می تواند در ایجاد ارتباط این کودکان با هم سن و سالانشان اختلال ایجاد کند. شرایط بد اقتصادی درخانواده های از هم پاشیده از دیگر عواملی است که تاثیر منفی روی ذهن کودکان طلاق گذاشته و در حین تحصیل و پس از آن به شخصیت اوضربه می زند.

[ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:مشکلات کودکان طلاق,سلامت خانواده, ] [ 14:21 ] [ مصطفی بهرامی ]

علل و عوامل پيدايش آسيب هاي اجتماعي و راه‌هاي پيشگيري از آن 

پيشگفتار

مطالعه انحرافات و كجروي هاي اجتماعي و به اصطلاح، آسيب شناسي اجتماعي (Social Pathology) عبارت است از مطالعه و شناخت ريشه بي نظمي هاي اجتماعي. در واقع، آسيب شناسي اجتماعي مطالعه و ريشه يابي بي نظمي ها، ناهنجاري ها و آسيب هايي نظير بيكاري، اعتياد، فقر، خودكشي، طلاق و...، همراه با علل و شيوه هاي پيش گيري و درمان آن ها و نيز مطالعه شرايط بيمارگونه و نابساماني اجتماعي است.1 به عبارت ديگر، مطالعه خاستگاه اختلال ها، بي نظمي ها و نابساماني هاي اجتماعي، آسيب شناسي اجتماعي است; زيرا اگر در جامعه اي هنجارها مراعات نشود، كجروي پديد مي آيد و رفتارها آسيب مي بيند. يعني، آسيب زماني پديد مي آيد كه از هنجارهاي مقبول اجتماعي تخلفي صورت پذيرد. عدم پاي بندي به هنجارهاي اجتماعي موجب پيدايش آسيب اجتماعي است.
از سوي ديگر، اگر رفتاري با انتظارات مشترك اعضاي جامعه و يا يك گروه يا سازمان اجتماعي سازگار نباشد و بيشتر افراد آن را ناپسند و يا نادرست قلمداد كنند، كجروي اجتماعي تلقّي مي شود. سازمان يا هر جامعه اي از اعضاي خود انتظار دارد كه از ارزش ها و هنجارهاي خود تبعيت كنند. اما طبيعي است كه همواره افرادي در جامعه يافت مي شوند كه از پاره اي از اين هنجارها و ارزش ها تبعيت نمي كنند. افرادي كه همساز و هماهنگ با ارزش ها و هنجارهاي جامعه و يا سازماني باشند، «همنوا» و يا «سازگار» و اشخاصي كه برخلاف هنجارهاي اجتماعي رفتار كنند و بدان ها پاي بند نباشند، افرادي «ناهمنوا» و «ناسازگار» مي باشند. در واقع، كساني كه رفتار انحرافي و نابهنجاري آنان دائمي باشد و زودگذر و گذرا نباشد، كجرو يا منحرف ناميده مي شوند. اين گونه رفتارها را انحراف اجتماعي يا (Social Devianced) و يا كجروي اجتماعي گويند.

حال سؤال اين است كه چگونه تشخيص دهيم رفتاري از حالت عادي و ـ به اصطلاح ـ نرمال خارج شده و به حالتي غيرنرمال و نابهنجار تبديل شده است؟ ملاك ها و معيارهايي وجود دارد. با اين معيارها و ملاك ها مي توان تشخيص داد كه رفتاري در يك سازمان، نهاد و يا جامعه اي عادي و مقبول و نرمال است، يا غير عادي، غيرنرمال و نابهنجار. عمدتاً چهار معيار براي اين امر وجود دارد:

1. ملاك آماري: از جمله ملاك هاي تشخيص رفتار نابهنجار، روش توزيع فراواني خصوصيات متوسط است كه انحراف از آن، غير عادي بودن را نشان مي دهد. كساني كه بيرون از حد وسط قرار دارند، افراد نابهنجار تلقّي مي شوند و رفتار آنان رفتاري غيرنرمال و انحرافي تلقي مي شود. براي مثال، از نظر آماري وقتي گفته مي شود كه لباسي مُد شده، يعني بيشتر افراد جامعه آن را مي پوشند. بنابراين، صفتي كه بيشتر افراد جامعه نپذيرند، خارج از هنجار تلقّي شده و غير طبيعي و نابهنجار تلقّي مي شود.

2. ملاك اجتماعي: انسان موجودي اجتماعي است كه بايد در قالب الگوهاي فرهنگي و اجتماعي زندگي كند. اينكه تا چه حد رفتار فرد با هنجارها، سنّت ها و انتظارات جامعه و يا نهاد و سازمان خاصي مغايرت دارد و جامعه چگونه درباره آن قضاوت مي كند، معيار ديگري براي تشخيص رفتار نابهنجار و بهنجار است. يعني رفتاري كه مورد قبول افراد نباشد و مثلا با پوشيدن لباس خاصي از سوي افراد جامعه با عكس العمل آنان مواجه شويم، اين گونه رفتارها نابهنجار تلقّي مي شود. البته، اين معيار هم در همه جوامع امري نسبي است.

3. ملاك فردي: از جمله ملاك هاي تشخيص رفتار نابهنجار، ميزان و شدت ناراحتي است كه فرد احساس مي كند. يعني اگر اين رفتار خاص، با ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي سازمان خاصي مثلا فرهنگيان و يا كل افراد جامعه ناسازگار باشد، يعني به سازگاري فرد لطمه بزند و با عكس العمل افراد آن جامعه يا آن نهاد مواجه گردد، چنين رفتاري نابهنجار تلقّي مي شود.3

4. ملاك ديني: علاوه بر اين، در يك جامعه ديني و اسلامي، معيار و ملاك ديگري براي تشخيص رفتارهاي بهنجار از نابهنجار وجود دارد; چرا كه معيارهاي مزبور، معيارهايي است كه توسط افراد يك جامعه با قطع نظر از نوع اعتقادات، مورد پذيرش واقع مي شود; يعني افراد جامعه در خصوص ارزش يا هنجاري بودن موضوع خاص توافق نموده، در عمل به آن پاي بندند و متخلفان را بسته به نوع و اهميت هنجار، تنبيه مي كنند. امّا در يك جامعه ديني و اسلامي معيارهاي فوق براي ارزش هاي اجتماعي است و در آنجا كارايي دارد. معيار تشخيص ارزش ها و هنجارهاي ديني به وسيله آموزه هاي ديني تعيين مي شود. ممكن است رفتاري خاص در همان اجتماع هنجار تلقّي نشود و مرتكبان را كسي توبيخ و يا سرزنش نكند ولي در شرايطي خاص ارتكاب چنين عملي در يك جامعه ديني هنجارشكني تلقّي شود. براي مثال، خوردن و آشاميدن در روزهاي عادي و حتي در يك جامعه ديني هنجار شكني تلقّي نمي شود. ولي اگر همين عمل در جامعه مذكور و در ماه مبارك رمضان و در ملأ عام صورت گيرد، تخطي از هنجارهاي ديني تلقّي شده، مجازات سختي هم از نظر ديني و شرعي و هم از نظر اجتماعي در انتظار مرتكب چنين عمل ناپسندي مي باشد.

بنابراين، معيار ديگر تشخيص رفتارهاي نابهنجار و بهنجار در جامعه ديني، تطبيق و سازگاري و يا عدم تطبيق و ناسازگاري با آموزه ها و هنجارهاي ديني است. اگر عمل و رفتاري با هنجارها و آموزه هاي ديني سازگار باشد، عملي بهنجار و اگر ناسازگار باشد، عملي نابهنجار تلقّي مي شود.

حال سؤال اين است كه آسيب ها و انحرافات اجتماعي چگونه پديد مي آيند و عوامل پيدايش آسيب ها و انحرافات اجتماعي كدامند؟ بررسي و ريشه يابي انحرافات اجتماعي از اهميّت زيادي برخوردار است. انحرافات و مسائل اجتماعي امنيت اجتماعي را سلب و مانعي براي رشد و توسعه جامعه محسوب مي شود. به طور كلي، هر رفتاري كه از آدمي سر مي زند، متأثر از مجموعه اي از عوامل است كه به طور معمول در طول زندگي سر راه وي قرار دارد و وي را به انجام عملي خاص وادار مي كند.

هر چند بررسي عميق انحرافات اجتماعي مجال ديگري مي طلبد، اما به اجمال، به چند عامل مهم پيدايش انحرافات اجتماعي اشاره مي گردد.

عوامل به وجودآورنده انحراف و كجروي در جوامع مختلف يكسان نيست و مناطق از نظر نوع جرم، شدت و ضعف، تعداد، و نيز از نظر عوامل متفاوتند. اين تفاوت ها را مي توان در شهرها، روستاها و حتي در مناطق مختلف و محله هاي يك شهر مشاهده كرد. در هر جامعه و محيطي سلسله عواملي همچون شرايط جغرافيايي، اقليمي، وضعيت اجتماعي، اقتصادي، موقعيت خانوادگي، تربيتي، شغلي و طرز فكر و نگرش خاصي حاكم است كه هر يك از اين ها در حسن رفتار و يا بدرفتاري افراد مؤثر است.

شهرنشيني لجام گسيخته، گسترش حاشيه نشيني و فقر، اتلاف منابع و انرژي را به دنبال دارد. حاشيه نشيني در شهرها، با جرم رابطه مستقيم دارد. تنوع و تجمل، اختلاف فاحش طبقات اجتماعي ساكن شهرهاي بزرگ، تورّم و گراني هزينه هاي زندگي، موجب مي شود تا افراد غير كارآمد كه درآمدشان زندگي ايشان را كفاف نمي دهد، براي تأمين نيازهاي خود، دست به هر كاري هر چند غير قانوني بزنند. از ديگر عوامل محيطي جرم، مي توان فقر، بيكاري، تورّم و شرايط بد اقتصادي نام برد كه بر همه آحاد جامعه، اقشار، گروه ها و نهادها تأثير گذاشته و آنان را تحت تأثير قرار مي دهد.

در پيدايش انحرافات اجتماعي و رفتارهاي نابهنجار و آسيب زا عوامل متعددي به عنوان عوامل پيدايش و زمينه ساز مي تواند مؤثر باشد:

عوامل فردي: جنس، سن، وضعيت ظاهري و قيافه، ضعف و قدرت، بيماري، عامل ژنتيك و....

عوامل رواني: حساسيت، نفرت، ترس و وحشت، اضطراب، كم هوشي، خيال پردازي، قدرت طلبي، كم رويي، پرخاشگري، حسادت، بيماري هاي رواني و...

عوامل محيطي: اوضاع و شرايط اقليمي، شهر و روستا، كوچه و خيابان، گرما و سرما و....

عوامل اجتماعي: خانواده، طلاق، فقر، فرهنگ، اقتصاد، بي كاري، شغل، رسانه ها، مهاجرت، جمعيت و... .

از آنجا كه ممكن است در پيدايش هر رفتاري، عوامل فوق و يا حتي عوامل ديگري نيز مؤثر باشد، از اين رو، نمي توان به يك باره فرد بزهكار را به عنوان علت العلل در جامعه مقصر شناخت و ساير عوامل را ناديده گرفت.
اگر فرد، هر چند براي سرگرمي و تنوع و تفرّج دست به بزهكاري بزند، اين كار وي كم كم زمينه اي خواهد بود تا به سمت و سوي بزهكاري سوق يابد. دليل عمده اين كار، چگونگي شروع به انجام عمل بزهكارانه و كشيده شدن فرد به اين راه است. افراد بزهكار افرادي هستند كه همه زمينه ها و شرايط لازم براي انحراف در آنان وجود دارد. مهم ترين عامل در انحراف افراد و ارتكاب عمل نابهنجار، فردي است كه موجب سوق يافتن وي به سمت بزهكاري مي شود; چرا كه فردي كه مي خواهد اولين بار دست به بزهكاري بزند، نيازمند فردي است كه او را راهنمايي كرده و به اين سمت هدايت نمايد.

دومين عامل، امكانات و شرايطي است كه فرد در اختيار دارد و زمينه ارتكاب وي را براي اعمال خلاف اجتماع فراهم مي آورد.

فقر در خانواده، عدم تأمين نيازهاي اساسي خانواده، دوستان ناباب، محيط آلوده و...نيز از عوامل روي آوري فرد به بزهكاري است.

در عين حال، به طور مشخص مي توان عوامل عمده زير را به عنوان بسترها و زمينه هاي پيدايش انحرافات اجتماعي و يا هر رفتار نابهنجار نام برد; عواملي كه نقش بسيار تعيين كننده اي در پيدايي هر رفتاري، اعم از بهنجار و يا نابهنجار، ايفا مي كنند. در عين حال، مهم ترين عامل يعني خود فرد نيز نقشي تعيين كننده اي در اين زمينه بازي مي كنند.

اجمالا، علل و عوامل پيدايش آسيب هاي اجتماعي، به ويژه در ميان نوجوانان و جوانان را مي توان به سه دسته عمده تقسيم نمود: 1. عوامل معطوف به شخصيت; 2. عوامل فردي; 3. عوامل اجتماعي.



الف. عوامل شخصيتي

اين دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل رواني، شخصيتي و اختلال در سلوك و رفتار است كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

ويژگي هاي شخصيتي افراد بزهكار و كجرو

معمولا ويژگي هاي شخصيتي افراد بزهكار، بي قاعدگي رابطه و ارتباط ميان فرد و جامعه و ارتكاب رفتارهاي نابهنجار و خلاف مقررات اجتماعي است، ولي معمولا از نظر مرتكب و عامل آن در اصل و يا در مواقعي خاص، اين گونه رفتارها ناپسند شمرده نمي شود. افراد روان رنجور و روان پريش نسبت به ارزش ها، هنجارها و مقررات اجتماعي بي تفاوت بوده و كمتر آن ها را رعايت مي كنند. اعمال و شيوه هاي رفتاري اين گونه افراد نظام اجتماعي را متزلزل و گاهي نيز مختل مي كند و موجب مي شود كه رعايت ارزش هاي اخلاقي و هنجارها در جامعه و نزد ساير افراد زيرسؤال رفته و آن را به پايين ترين سطح عمل تنزل دهد.

برخي از مشخصه هاي بارز و برجسته شخصيتي اين گونه افراد، خودمحوري، پرخاشگري، هنجارشكني، فريبندگي ظاهري و عدم احساس مسئوليت مي باشد. اين گونه افراد به پيامد عمل خود نمي انديشند، در كارهاي خود بي پروا و بي ملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربيات، بسيار ضعيف بوده و در قضاوت هاي خود يك سويه مي باشند. اين نوع شخصيت ها عمدتاً از محيط اجتماع، خانه و مدرسه فرار كرده، پاي بند قواعد، مقررات و هنجارهاي اجتماعي نيستند و به دنبال هر چيزي مي روند كه جلب توجه كند. حتي در پوشش و سبك و شكل ظاهري خويش، به ويژه در شيوه لباس پوشيدن، آرايش مو و صورت به گونه اي كه خلاف قاعده و خلاف سبك مرسوم ساير افراد اجتماع باشد، عمل مي كنند تا جلب توجه نمايند.

گروهي از افراد بزهكار و كجرو نيز ويژگي هاي شخصيتي ديگري دارند; خودمحور و پيوسته به تمجيد و توجه ديگران نيازمندند و در روابط خود با مردم به نيازها و احساسات آنان توجه نمي كنند. اين افراد اغلب با رؤياهايي در مورد موفقيت نامحدود و درخشان، قدرت، زيبايي و روابط عاشقانه آرماني سرگرم اند. اغلب اين افراد والديني داشته اند كه از نظر عاطفي نسبت به آنان بي توجه اند يا سرد و طردكننده بوده و يا بيش از حدّ به آنان محبت كرده و ارج مي نهند.

آنان به علت سركوب خواسته ها و فقدان ارضاي تمايلات دروني، از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاي نابهنجار نظير فرار از خانه، ترك تحصيل، سرقت و اعتياد گرايش پيدا مي كنند.

گروهي نيز افرادي برون گرا و به دنبال لذت جويي آني هستند، دَم را غنيمت مي شمارند، دوست دارد در انواع ميهماني ها و جشن ها شركت كنند، تشنه هيجان و ماجراجويي اند، به همين دليل براي لذت جويي دست به اعمال خلاف و بزهكارانه مي زنند.

سرانجام گروهي از افراد بزهكار نيز مشخصه بارزشان، پرجوش و خروشي و بيان اغراق آميز، هيجاني، روابط طوفاني بين فردي، نگرش خودمدارانه و تأثيرپذيري از ديگران است. اين گونه شخصيت ها براي آنكه «خود»ي نشان دهند، هر تجربه اي را حتي اگر براي آنان گران تمام شود، انجام مي دهند. هيجان طلبي، ماجراجويي، تنوع طلبي، كنجكاوي، استقلال طلبي افراطي، خودباختگي احساسي و غلبه كنش هاي احساسي بر كنش هاي عقلاني از جمله مشكلات رفتاري است كه فرد را به سوي موقعيت هاي خطرزا و ارتكاب اعمال بزهكارانه رهنمون مي كند.

از ديگر مشكلات روحي ـ رواني كه منجر به رفتارهاي ضداجتماعي مي شود، مي توان به ضعف عزّت نفس، احساس كهتري، فقدان اعتماد به نفس، احساس عدم جذابيت، افسردگي شديد، شيدايي و اختلال خلقي اشاره نمود. چنين افرادي معمولا مستعد انجام رفتارهاي نسنجيده و انحرافي هستند.



ب. عوامل فردي

در حوزه عوامل فردي، مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:

1. آرزوهاي بلند;

2. خوش گذراني و لذت طلبي;

3. قدرت، استقلال و عافيت طلبي;

4. زياده خواهي;

5. بي بندوباري و لاابالي گري;

6. بي هويتي و بي هدفي در زندگي.

افراد گاهي اوقات براي رسيدن به آمال و آرزوهاي بلند و دست نيافتني و مدينه فاضله اي كه رسانه هاي ملي و يا ماهواره ها تبليغ مي كنند، مرتكب جرايم مي شوند. گاهي اوقات هم ارتكاب جرايم را فقط يك كار تفنّني و به عنوان گذران اوقات فراغت مي دانند با اينكه ممكن است در خانه و محيط اطراف خود مشكل حادي هم نداشته باشند كه آنان را مجبور به ارتكاب رفتار نابهنجار نمايد، ولي فقط به خاطر اينكه در چند روز زندگي خوش باشند، دست به ارتكاب اعمال خلاف عرف و اجتماع مي زنند.

گاهي نيز افراد از نعمت خانواده و والدين عاطفي برخوردارند، اما به خاطر شكست در تحصيلات و ناتواني در ادامه تحصيل، تحقير معلمان و فشارهاي بي مورد والدين مجبور مي شوند خود را به گونه اي ديگر نشان دهند و ـ به اصطلاح ـ «خودي» نشان دهند. و اين حكايت از ميل به استقلال طلبي، قدرت طلبي و يا عافيت طلبي در نوجوانان و جوانان دارد كه به دليل عدم ارضاي صحيح آن دست به ارتكاب اعمال ناشايست مي زنند.5
عده اي از نوجوانان نيز به دليل روحيه تنوع طلبي و زياده خواهي و عدم تربيت صحيح و عدم هدايت درست اين غريزه طبيعي، دست به اعمال خلاف مي زنند.

گاهي هم عده اي ممكن است داراي زندگي مرفهي باشند و هيچ گونه كمبود مالي و عاطفي نداشته باشند، ولي به دليل اين كه روحيه فاسدي دارند و ـ به اصطلاح ـ بي بند و بار و بي هويت اند و يا هدفي در زندگي ندارند، ميل به بزهكاري پيدا مي كنند.



ج. عوامل اجتماعي

در بررسي آسيب ها و انحرافات اجتماعي، به عنوان يك پديده اجتماعي، به علل اجتماعي انحرافات مي پردازيم. به هر حال، عوامل متعددي در اين زمينه نقش دارند كه در اينجا به برخي از آن ها اشاره مي گردد:

1. عدم پاي بندي خانواده ها به آموزه هاي ديني

مطالعات و تحقيقات نشان مي دهد تا زماني كه اعضاي جامعه پاي بند به اعتقادات مذهبي خود باشند، خود و فرزندانشان به فساد و بزهكاري روي نمي آورند. در پژوهشي كه توسط مركز ملي تحقيقات اجتماعي كشور مصر در سال 1959 صورت گرفته است، 72 درصد نوجوانان بزهكار، كه به دليل سرقت و دزدي توقيف و يا زنداني شده بودند، نماز نمي گزاردند و 53 درصد آنان در ماه رمضان روزه نمي گرفتند.6 به هر حال، اين انديشه كه كاهش ايمان مذهبي يكي از علل عمده افزايش نرخ جرم در جوامع پيشرفته و غربي است، نظري عمومي است. تحقيقات صورت گرفته در كشور نيز مؤيد همين نظريه است.

بنابراين، افزايش انحرافات اجتماعي مي تواند ناشي از عدم پاي بندي خانواده ها به آموزه هاي ديني باشد.



2. آشفتگي كانون خانواده

از ديگر مؤلفه هاي مهم در سوق يافتن نوجوانان و جوانان به سمت و سوي بزهكاري و انحرافات اجتماعي، گسسته شدن پيوندهاي عاطفي و روحي ميان اعضاي خانواده است. هر چند در بسياري از خانواده ها، پدر و مادر داراي حضور فيزيكي هستند، اما متأسفانه حضور وجودي و معنوي آنان براي فرزندان محسوس نيست. در چنين وضعيتي، فرزندان به حال خود رها شده، ارتباط آنان با افراد مختلف بدون هيچ نظارت، ضابطه و قانون خاصي در خانوده صورت مي گيرد. روشن است كه چنين وضعيتي زمينه را براي خلأ عاطفي فرزندان فراهم مي كند.

در برخي از خانواده ها پدر، مادر و يا هر دو، بنا به دلايلي همچون طلاق و جدايي، مرگ والدين و... نه حضور فيزيكي دارند و نه حضور معنوي. در اين گونه خانواده ها كه با معضل طلاق و جدايي مواجه هستند، فرزندان پناهگاه اصلي خود را از دست داده، هيچ هدايت كننده اي در جريان زندگي نداشته، در پاره اي از موارد به دليل نيافتن پناهگاه جديد، در درياي موّاج اجتماع، گرفتار ناملايمات مي شوند.

علاوه بر طلاق، مرگ پدر و يا مادر نيز بسان آواري سهمگين بر كانون و پيكره خانواده سايه افكنده، و در برخي موارد به دليل بي توجهي يا كم توجهي به فرزندان و جايگزين شدن عنصر نامناسب به جاي فرد از دست رفته، ضعيف شدن فرايند نظارتي خانواده، افزايش بيمارگونه بحران هاي روحي و رواني فرزندان و... موجب روي آوري فرد به ناهنجاري ها و انحرافات اجتماعي مي شود.

بر اساس نتايج يك پژوهش، 47 نفر از جامعه آماري به نحوي از انحا از جمله عوامل كليدي و مهم بزهكاري خويش را والدين، خانواده، بي توجهي، بي موالاتي و عدم نظارت آنان دانسته اند; به عبارت ديگر، از نظر آنان والدين ايشان در بزهكاري شان نقش داشته اند.

بر اساس نظريه «كنترل» دوركيم كه معتقد است ناهمنوايي و هنجارشكني و كجروي افراد ريشه در عدم كنترل صحيح و كاراي آنان دارد، به طوري كه هرچه ميزان كنترل اجتماعي بيشتر باشد و نظارت هاي گوناگون از راه هاي رسمي و غيررسمي، بيروني و دروني، مستقيم و غيرمستقيم توسط والدين و جامعه وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسئولان افزايش يابد، ميزان همنوايي مردم بيشتر خواهد بود، نيز بيانگر همين مسئله است كه آشفتگي كانون خانواده يكي از عوامل مهم سوق يافتن فرزندان به سوي انحرافات اجتماعي است.

همچنين با توجه به پژوهش هاي صورت گرفته در اين زمينه، سارقان عمده عوامل سارق شدن خويش را «بد رفتاري، بداخلاقي، بي تفاوتي، بدزباني و عدم برآورده شدن انتظارات از سوي همسر، خانواده و والدين» دانسته اند.

در يك پژوهش، حدود 68 درصد سارقان معتقدند كه والدينشان در گرايش آنان به سرقت نقش داشته اند.
با توجه به همين پژوهش، عدم رضايت از رفتار والدين، تربيت ناصحيح، عدم كنترل و نظارت بر فرزندان، مشكلات عاطفي ناشي از فوت يكي از والدين، بي تفاوتي والدين، بي سوادي آنان و... جملگي حكايت از عدم امكان و يا عدم كنترل و نظارت فرزندان توسط والدين داشته و از آن رو كه ارتباط صميمانه والدين با فرزندان در اين پژوهش به ميزان قابل توجهي كم بوده و والدين نسبت به فرزندان خويش بي توجه بوده اند، اين گونه رفتارها موجب سرخوردگي فرزندان شده، زمينه ساز بروز مشكلات رفتاري براي آنان شده است.

روي آوري به سرقت يكي از راه هاي برون رفت از نظر جوانان در اين پژوهش تلقّي شده است.



3. طرد اجتماعي

چگونگي برخورد دوستان، افراد فاميل و همسايگان با فرد بزهكار، در نوع نگاه متقابل وي با ديگران تأثير بسزايي دارد. در مجموع، اگر اين برخوردها قهرآميز و به صورت طرد فرد از محيط اجتماعي باشد، جدايي وي از جامعه سرعت بيشتري مي يابد. اين نوع برخورد، همواره به عنوان هزينه ارتكاب هر جرمي مدّنظر است. علاوه بر اين، افرادي كه داراي منزلت و پايگاه اجتماعي پاييني هستند و يا از نقص عضو، بيماري جسمي، روحي، و مشاغل پايين خود يا والدين شان رنج مي برند، نيز از سوي افراد جامعه مورد بي مهري قرار گرفته و ناخواسته طرد مي شوند. اين گونه افراد براي جبران اين نوع كمبودها، و شايد هم براي رهايي از اين گونه بي مهري ها و معضلات، دست به ارتكاب جرايم و انواع انحرافات اجتماعي مي زنند.



4. نوع شغل

از ديگر متغيرهايي كه در مطالعات و تحقيقات صورت گرفته در زمينه ارتكاب بزهكاري و انحرافات اجتماعي نقش بسزايي دارد، و مورد تأكيد قرار گرفته است، ارتباط نوع شغل افراد با انحراف و بزهكاري است. همواره رابطه اي بين وضع فعاليت و شغل فرد با نوع رفتارهاي وي وجود دارد. گرچه بين بي كاري و سابقه جرم و زنداني و دفعات ارتكاب جرم، رابطه معناداري مشاهده مي شود، ولي اين امر بدين معنا نيست كه لزوماً بيكاري علت تكرار جرم باشد; زيرا ممكن است اين رابطه به صورت معكوس باشد; يعني كساني كه بيشتر مرتكب جرم مي شوند، بيشتر شغل خود را از دست داده و بيكار مي شوند. در يك مطالعه، 79 نفر، كه بر اثر زندان شغل خود را از دست داده بودند، داراي دلايل متفاوتي بودند. از جمله، بي اعتماد شدن مديريت، (38 نفر)، مقررات مربوط به كاركنان دولت (19 نفر)، غيبت طولاني از محيط كار (12 نفر) و از دست دادن سرمايه (10 نفر).

از جمله نكات مهم در نوع شغل، حساس بودن و اهميت شغل است. هر چه شغل فرد مهم تر و از حساسيت بيشتري برخوردار باشد، هزينه ارتكاب جرم نيز افزايش مي يابد. اين مهم در خصوص مشاغل دولتي حايز اهميت است. در حالي كه، بيشتر مشاغل مستقل چنين حساسيتي ندارند و مجازات زندان موجب از دست دادن شغل مذكور نمي شود. بر اساس نتايج يك تحقيق، با افزايش مدت زندان و حبس، دفعات از دست دادن شغل افراد نيز افزايش مي يابد.

علاوه بر اين، مشاغل داراي اعتبار و منزلت اجتماعي پايين و كم درآمد نيز موجب مي شود كه فرد صاحب چنين شغلي براي جبران هزينه هاي زندگي و افزايش اعتبار و يا منزلت خويش به شغل هاي دوم و سوم روي آورده، و ناخواسته از خانه، كاشانه، زن و فرزندان و تربيت آنان غافل شده، موجبات گسست، تلاشي خانواده و انحرافات آنان را فراهم آورد. در يك پژوهش از ميان سارقان، بالاترين تراكم مشاغل افراد سارق، مربوط به مشاغل كارگري، رانندگي و دامداري بوده است. عموماً مشاغل افراد سارق، از نوع مشاغل سطح متوسط به پايين جامعه است. اين نوع مشاغل عموماً پرزحمت و كم درآمد مي باشد.



5. بي كاري و عدم اشتغال

از ديدگاه جامعه شناسان و روان شناسان بي كاري يكي از ريشه هاي مهم بزهكاري و كجروي افراد يك جامعه است. بي كاري موجب مي شود كه افراد بيكار جذب قهوه خانه ها و مراكز تجمع افراد بزهكار شده، به تدريج، به دامان انواع كجروي هاي اجتماعي كشيده شوند.

علاوه براين، چون بي كاري زمينه ساز بسياري از انحرافات اجتماعي است، افراد با زمينه قبلي و براي كسب درآمد بيشتر دست به سرقت مي زنند; چرا كه فرد به دليل نداشتن شغل و درآمد ثابت براي تأمين مخارج زندگي مجبور است به هر طريق ممكن زندگي خود را تأمين نمايد. از نظر چنين فردي، بزهكاري به ظاهر معقول ترين و بهترين اين راه هاست. حاصل تحقيقات صورت گرفته نيز حكايت از تأثير قاطع بي كاري و فقر بر افزايش بزهكاري دارد.



6. فقر و مشكلات معيشتي

در ميان علل و عوامل پيدايش بزهكاري و ارتكاب انحرافات اجتماعي، عامل فقر و مشكلات معيشتي و اقتصادي از جايگاه ويژه اي برخوردار است. عدم بضاعت مالي مكفي خانواده ها و ناتواني در پاسخگويي به نيازهاي طبيعي و ضروري مانند فراهم ساختن امكان ادامه تحصيل حتي در مقطع متوسطه، تأمين پوشاك مناسب، متنوع و متناسب با سليقه و روحيه آنان و... زمينه ساز بروز دل زدگي، سرخوردگي، ناراحتي هاي روحي، دل مشغولي، افسردگي و انزواطلبي را در فرزندان فراهم مي سازد.

اين امر موجب مي شود تا اين افراد براي التيام ناراحتي هاي ناشي از مشكلات خود از طريق مستقيم و يا غيرمستقيم، به اقداماتي دست بزنند و خود درصدد حل مشكل خويش برآيند. در نتيجه، بسياري از اين افراد براي رهايي از بند گرفتاري ها، دست به ارتكاب اعمال ناشايست مي زنند.

از سوي ديگر، امروزه فشارها و مشكلات اقتصادي، احتمال دو شغله بودن يا اشتغال نان آوران خانواده در مشاغل كاذب يا غير مجاز را افزايش داده است. همين مسئله منجر به كم توجهي آنان نسبت به نيازهاي جوانان، رفع مشكلات روحي و رواني و تربيت صحيح و شايسته آن ها گرديده است. در اين زمينه، انعكاس شرايط افسانه اي برخي زندگي ها و نمايش فاصله هاي طبقاتي توسط رسانه ها نقش مؤثري در ازدياد اين مشكل دارند.

در يك پژوهش صورت گرفته در استان قم در ارتباط با علل و عوامل سرقت در ميان جوانان قمي، سارقان مورد مطالعه چنين پاسخ داده اند:

«اگر شغل مناسبي داشتم»; «اگر از نظر مالي بي نياز بودم» و «اگر مسكن مناسبي داشتم» دست به سرقت نمي زدم.

از سوي ديگر، بر اساس يافته هاي همين پژوهش، حدود 47 درصد افراد يا بي كارند و يا فاقد درآمد و حدود 69 درصد افراد سارق و خانواده هاي ايشان در اين پژوهش، زير خط فقر قرار دارند! در حالي كه، به گزارش بانك جهاني ميانگين شهروندان ايراني كه زير خط فقر زندگي مي كنند از 47 درصد در سال 1357 (1978) به 16 درصد در سال 1378 (1999) كاهش يافته است.

علاوه بر اين، پژوهش هاي نظري نيز مؤيد اين ديدگاه است كه فقر زمينه ساز بسياري از معضلات اجتماعي است. براي نمونه، از نظر مرتون هنگامي كه افراد نتوانند وسايل لازم را براي رسيدن به هدف هاي موردنظر در اختيار داشته باشند (و يا جامعه در اختيار ايشان قرار ندهد)، و هدف اصلي فراموش شود، افراد اهداف و آرمان هاي موردنظر جامعه را نمي توانند با پيروي از راه هاي مجاز و نهادي شده تعقيب كنند، از اين رو، دزدي، فريب كاري، فساد، رشوه، و ارتكاب انواع جرايم در جامعه افزايش مي يابد.



7. دوستان ناباب

گروه همسالان و دوستان الگوهاي مورد قبول يك فرد در شيوه گفتار، كردار، رفتار و مَنِش هستند. فرد براي اينكه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزير از پذيرش هنجارها و ارزش هاي آنان است. در غير اين صورت، از آن جمع طرد مي شود. از اين رو، به شدت متأثر از آن گروه مي گردد، تا حدّي كه اگر بنا باشد در رفتار فرد تغييري ايجاد شود يا بايد هنجارها و ارزش هاي آن جمع را تغيير داد يا ارتباط فرد را با آن گروه قطع كرد. تأثير گروه همسالان، همفكران، همكاران و دوستان در رشد شخصيت افراد كمتر از تأثير خانواده نيست; چرا كه فرد پس از خانواده، منحصراً زير نفوذ گروه قرار مي گيرد. بدين روي، اگر فردي با گروهي از معتادان رابطه برقرار كند و با آنان دوست شود، به تدريج تحت تأثير رفتار آنان قرار مي گيرد و معتاد مي شود; چون از سويي، ملاك پذيرش و قبول فرد توسط يك گروه و جمع، پذيرفتن فرهنگ آن هاست و از سوي ديگر، معتادان هم علاقه مندند كه مواد مخدّر را به طور دسته جمعي استعمال كنند كه هم در موقع استعمال مصاحبي داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بكاهند. از اين رو، معتادان علاقه مندند كه دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتيادشان بكشانند. در اين صورت، اگر نوجواني از تعليم و تربيت مقدّماتي و صحيح خانوادگي محروم باشد و خانواده اش او را از مضرّات اعتياد مطلع نكرده باشند و در محيط اعتياد زندگي كند و با دوستان معتاد نيز سر و كار داشته باشد، احتمال اينكه معتاد شود زياد است.20 همين فرايندِ تأثير گروه بر فرد در ساير انواع بزهكاري به غير از اعتياد نيز صادق است.

ساترلند در نظريه «انتقال فرهنگي كجروي» خود بر اين نكته مهم تأكيد مي كند كه رفتار انحرافي همانند ساير رفتارهاي اجتماعي، از طريق معاشرت با ديگران ـ يعني منحرفان و دوستان ناباب ـ آموخته مي شود و همان گونه كه همنوايان از طريق همين ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزش هاي فرهنگي آن گروه و جامعه را پذيرفته، خود را با آن انطباق مي دهند، افراد در ارتباط با دوستان ناباب و هنجارشكن، به سمت و سوي ناهمنوايي سوق داده مي شوند.

اين نظريه تأكيد مي كند كه فرد منحرف تنها با هنجارشكنان، و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلكه هر انساني با هر دو دسته اين افراد سر و كار دارد. اما اينكه كدام يك از آن دو گروه، فرهنگ خود را منتقل مي كنند و تأثير مي گذارند، معتقد است كه به عوامل ديگري نيز بستگي دارد كه اين عوامل عبارتند از:

1. شدت تماس با ديگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان يا اعضاي خانواده منحرف خود، به مراتب بيشتر است تا در اثر تماس با آشنايان يا همكاران منحرف خود;

2. سن زمان تماس: تأثيرپذيري فرد از ديگران در سنين كودكي و جواني بيش از زمان هاي ديگر و ساير مقاطع سني است;

3. ميزان تماس با منحرفان در مقايسه با تماس با همنوايان: هرچه ارتباط و معاشرت با كج رفتاران نسبت به همنوايان بيشتر باشد، به همان ميزان احتمال انحراف فرد بيشتر خواهد بود.

علاوه بر اين، پژوهش هاي ميداني نيز مؤيد همين سخن است. در يك پژوهش، 50 درصد بزهكاران و سارقان اظهار كرده اند كه دوستان ايشان توسط پليس دستگير شده اند و نيز حدود 47 درصد از آنان، تيپ دوستانشان نوعاً افراد خلافكار بوده اند! 5/87 درصد از آنان نيز اظهار كرده اند كه دوستان ناباب نقش زيادي در سارق شدن افراد دارند. و 53 درصد از همين افراد اظهار كرده اند كه به خاطر جلب توجه دوستانشان دست به سرقت زده اند.

در اين خصوص سخنان رهبران ديني نيز شنيدني است. در سخنان پيامبرگرامي(صلي الله عليه وآله) آمده است: «المرءُ علي دين اخيه»;24 هر انساني بر شيوه و طريقه دوست و رفيق خود زندگي مي كند.
از اين رو، رهبران ديني ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهكار و دوستان ناباب باز مي دارند. حضرت علي(عليه السلام) در نهج البلاغه مي فرمايند: «مُجالسةُ اهل الهوي منساةُ للايمان و محضرة للشيطان.»;25 همنشيني با هواپرستان ايمان را به دست فراموشي مي سپارد و شيطان را حاضر مي كند.
همچنين امام صادق(عليه السلام) مي فرمايند: «لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصيروا عند النّاس كواحد منهم»;26 با افراد منحرف همنشيني و معاشرت نداشته باشيد; زيرا همنشيني با آنان موجب مي شود كه مردم شما را يكي از آنان به شمار آورند.



8. محيط

محيط نيز از جمله عوامل تأثيرگذار در پيدايش رفتارهاي شايسته و يا ناشايست است. اگر در منزل و خانه، كوچه، خيابان و مدرسه، و محيط پيرامون زمينه و شرايط مساعدي براي بزهكاري وجود داشته باشد، فردي را كه آمادگي انحراف در او وجود دارد، به سوي جرم و ارتكاب رفتار بزهكارانه سوق مي دهد.

در پيدايش هر جرمي، با تحليل دقيق، به اين نتيجه مي رسيم كه محيط اجتماعي بستر كاملا مناسبي براي فرد بزهكار فراهم آورده و عامل مهمي براي پيدايش رفتار مجرمانه توسط وي بوده است. اگر فساد و تباهي و بي بند و باري بر جامعه حاكم باشد، افراد مستعد در گرداب تباهي هاي آن اسير مي شوند و اگر نظام اجتماعي بر معيارها و الگوهاي ارزشي استوار باشد و برنامه هاي هدف دار و مشخصي طرح ريزي گردد، امكان انحراف اجتماعي در جامعه و در ميان افراد بسيار ضعيف خواهد بود. به گفته يكي از محققان، محيط در شكل گيري شخصيت و منش انسان نقش بسيار تعيين كننده و مؤثري ايفا مي كند و رفتار انسان كه نشانه اي از شخصيت و منش اوست، تا حد زيادي، ناشي از تربيت اكتسابي از محيط است.27بنابراين، محيط آلوده، افراد را آلوده و محيط سالم و با نشاط، زمينه ساز رشد و شكوفايي و شادابي و نشاط افراد است.



9. فقر فرهنگي و تربيت نادرست

از ديگر عواملي كه موجب سوق يافتن جوانان به سوي انحرافات اجتماعي است، فقر فرهنگي و محدوديت ها و تبعيض هاي ناشي از فقر فرهنگي مي باشد. از عوامل مهم پيدايش بزهكاري، سطح و طبقه اجتماعي و فرهنگي خانواده هاست. چنان كه سطح تحصيلات (بي سوادي و يا كم سوادي اعضاي خانواده)، سطح پايين و نازل منزلت اجتماعي خانواده، ناآگاهي اعضاي خانواده به ويژه والدين از مسائل تربيتي، اخلاقي و آموزه هاي مذهبي، عدم همنوايي خانواده با هنجارهاي رسمي و حتي غيررسمي جامعه، هنجارشكني اعضاي خانواده و اشتهار به اين مسئله و مسائل ديگري از اين دست مؤلفه هايي هستند كه در قالب فقر فرهنگي خانواده در ايجاد شوك هاي رواني و روحي بر فرزندان نوجوان و جوان مؤثر است و انگيزه ارتكاب انواع جرايم آنان را دوچندان مي كند.

تبعيض جنسيتي و يا تبعيض بين فرزندان نيز از جمله عوامل مهم فقر خانوادگي است. بسياري از والدين آگاهانه يا ناآگاهانه با تبعيض بين فرزندان، موجب اختلاف بين آنان و دلسردي آنان از زندگي مي شوند. تبعيض در برخورد با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رويه منطقي براي برخورد با خطاهاي فرزندان و تنبيه تبعيض آميز بر اساس برتري پسر بر دختر يا به عكس، موجب سلب اعتماد به نفس و بدبيني فرزندان نسبت به والدين مي شود.
تبعيض در خانه با روحيه حساس و عزّت نفس فرزندان منافات دارد و خسارات جبران ناپذيري را بر روح و روان آنان وارد مي كند و با ايجاد بحران هاي روحي و سرخوردگي، آنان را به سوي عكس العمل هاي منفي نظير سرقت، اعتياد و فرار از خانه سوق مي دهد.

همان گونه كه عدم توجه به نيازهاي عاطفي فرزندان مي تواند عامل بروز ناهنجاري هاي رفتاري در فرزندان شود، توجه بيش از حدّ متعارف و در اختيار قرار دادن امكانات رفاهي زياد هم مي تواند زمينه بروز ناهنجاري هاي رفتاري در آنان شود.

در شيوه فرزندسالاري، اغلب تمايالات و خواسته هاي فرزندان محقق مي شود، از اين رو، به محض ايجاد مشكلات و بحران ها و فشارهاي زندگي، كه در آن امكان تحقق برخي از نيازها سلب مي شود و يا در شرايطي كه خواسته هاي فرزند به افراط مي گرايد و والدين با آن مخالفت مي نمايند، فرزند به دليل تربيت شديد عاطفي، روحيه عدم درك منطقي شرايط، نازپروري و بي تحملي در برابر مخالفت والدين، عصيان و طغيان نموده و همين امر موجب دوري او از والدين و اعضاي خانواده مي گردد و سرانجام مي تواند زمينه ارتكاب انواع جرايم را فراهم سازد.



10. رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي

رسانه هاي ديداري، شنيداري و مكتوب مي توانند از جمله مؤلفه هاي در خور توجه در ايجاد انگيزه روي آوري جوانان به سمت و سوي بزهكاري و رفتارهاي انحرافي باشند. بررسي ها نشان داده اند در ظرف چند سال اخير و در پي ورود برخي مطبوعات زرد (= مبتذل، عامه پسند و جنجالي) به عرصه رسانه هاي كشور و استفاده اين نشريات از عناوين جنجالي و هيجاني و همچنين بهره گيري از شخصيت هاي سينمايي و هنري و درج اخبار بي محتوا و توأم با بزرگ نمايي، انعكاس بيش از حدّ اخبار مربوط به بازيگران سينما و توجه مفرط به اخبار و حوادث، توجه تعداد قابل توجهي از نوجوانان و جوانان به مطالب مندرج در آن ها جلب شده است. اين مسئله موجبات فراهم آوردن زمينه هاي آسيب هاي اجتماعي مختلف شده است.

از سوي ديگر، پخش شمار قابل توجهي از سريال هاي تلويزيوني، از طريق صدا و سيما و يا شبكه هاي ماهواره اي خارجي، با مضامين زندگي هاي مجردگونه غربي توأم با جذابيت، نشاط، رفاه، موفقيت و به طور كلي با تصويرسازي مثبت از اين نوع زندگي هاي از هم گسيخته، نقش مؤثري در تقويت انگيزه گريز از قيد و بندهاي خانوادگي و هنجارها، و ارتكاب جرايم اجتماعي ايفا كرده است.

نقش رسانه هاي جمعي، به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بي بند و باري اخلاقي، مقابله با هنجارهاي اجتماعي، عدم پاي بندي مذهبي و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسي حايز اهميت است.



نتيجه گيري

نوجواني و جواني يكي از مهم ترين مراحل زندگي آدمي محسوب مي شود و آخرين مرحله تحوّل شناختي و گذار از مرحله «پيرو ديگران بودن» به دوره «مستقل بودن» است; دوره اي كه نوجوان به هويّت واقعي خويش دست مي يابد. نوجوان با خود مي گويد: «اكنون من ديگر كودك نيستم، يك بزرگ سالم.» در اين مرحله، ديگر والدين نمي توانند به او كمك چنداني بكنند; چه اينكه وي الگوهاي خود را در جاي ديگري جستوجو مي كند. ميل به اظهار وجود و اثبات خود يكي از طبيعي ترين حالات رواني دوره نوجواني و جواني است.

نوجوان و جواني كه دوره كودكي را پشت سر گذارده، بايد خود را براي زندگي مستقل اجتماعي آماده نمايد. تحقق اين موضوع، پيش از هر چيز، مستلزم يافتن هويّت خويشتن است. اينك او خود را يافته است. اگر بزرگ سالان ويژگي هاي اين دوره زندگي او را بشناسند و با آنان برخوردي مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هويّت خويش دست مي يابند و هم بزرگ سالان كمتر احساس نگراني مي كنند. از اين رو، مي توان گفت: بيشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ريشه در ناكامي هاي اوليه زندگي دارد.

امام صادق(عليه السلام) با بيان حكيمانه اي به اين دوره از زندگي نوجوان اشاره مي كنند و مي فرمايند: «اَلْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سنين وَ عَبْدٌ سَبْعَ سنين وَ وَزيرٌ سَبْعَ سنين.» كودك هفت سال اول، سيّد و فرمان رواست. او را آزاد بگذاريد تا استقلال در عمل پيدا كند. در هفت سال دوم، آمادگي خاصي براي الگوپذيري دارد; چه اينكه هنوز در مرحله ديگر پيروي قرار دارد و الگوپذير است. از اين رو، سعي كنيد در اين دوره، الگوهاي مناسبي در اختيارش قرار دهيد و محيط تعليم و تربيت او را هرچه بيشتر غني و اصلاح كنيد تا از طريق مشاهده الگوهاي مفيد و جذّاب، رشد كند. اما در مورد دوره نوجواني مي فرمايد: «وزيرٌ سبع سنين»; يعني دوره «پيروي ديگران بودن» او سپري شده و با آغاز نوجواني، دوره دست يابي به هويّت خويشتن آغاز شده است. او را آزاد بگذاريد تا خود انتخاب كند و حتي در مورد مسائل گوناگون زندگي با او مشورت كنيد و از او نظرخواه باشيد.

اگر با نوجوان اين گونه برخورد شود و به او شخصيت و هويت و اعتبار اعطا شود، طبيعي است كه هم اعتماد به نفس او تقويت مي شود و هم احساس امنيت و آرامش مي كند. اين اساسي ترين راه براي تربيت نوجوان است.

بنابراين، هر رفتاري كه از آدمي سر مي زند، نشئت گرفته و متأثر از مجموعه اي از عوامل است كه هرگز نمي توان نوجوان و يا جوان را يكسره مقصر و مجرم اصلي دانست و ديگران را بي گناه. با نگاه فوق، اساساً زمينه پيدايش جرم از بين مي رود. از اين رو، در پيدايش بزهكاري و رفتارهاي نابهنجار و آسيب زا عوامل متعددي به عنوان عوامل پيدايش و زمينه ساز مؤثر هستند كه فرد مرتكب شونده، تنها بخشي از قضيه مي باشد.

در واقع، بايد با اين نگاه به مجرم نگريست كه مجرم يك بيمار است. به تعبير پريودو داريل: «بزهكار يا مريض است و يا نادان. بايد به درمان و آموزش او پرداخت، نه اينكه او را خفه كرد.»

اصولا اسلام به پيش گيري جرم بيش از اصلاح مجرم اهتمام دارد. به همين دليل پيش از هر چيز به عوامل به وجود آورنده و زمينه هاي گناه و جرم توجه ويژه دارد و براي مقابله با آن چاره سازي كرده است. اسلام، آگاهي، علم و تفكر را مايه اساسي هر نوع پيشرفت و سعادت دانسته، آن را بسيار مي ستايد و از جهل و ناداني كه مايه بدبختي و گناه است، نهي مي كند. به امر رعايت بهداشت و نظافت عنايت ويژه داشته و براي سلامت روح و روان، نيز به اقامه نماز و دعا امر فرموده و گذشت، مهرباني و صبوري. حق شناسي، سپاسگزاري، رعايت حرمت ديگران، عدل و احسان، توصيه نموده و از نفاق، ريا، دروغ، افترا و تحقير به شدت بيزاري جسته است. همه افراد را در برابر اعمال خويش مسئول دانسته و مي فرمايد: هر كار ريز و درشتي در اعمال افراد ثبت و عمل هيچ كس ضايع نخواهد شد.

علاوه بر اين، به امر به معروف و نهي از منكر به عنوان وظيفه همگاني توجه كرده و انجام عبادات روزانه فردي و جمعي را به عنوان عوامل پيش گيرانه مطرح كرده است. البته، در جاي خود پس از وقوع جرم و علي رغم آن همه التفات و توجه به امر پيش گيري و اصلاح و بازپروري، اسلام براي مجازات نيز ـ به عنوان اهرمي براي جلوگيري از تكرار وقوع جرم ـ تأكيد فراوان دارد. در واقع، مجازات ها در اسلام نيز براي امر پيش گيري است.











پيشنهادها

الف. اقدامات پيشگيرانه

در اينجا براي پيشگيري از ارتكاب عمل بزهكارانه توسط افراد به ويژه نوجوانان يا جوانان پيشنهاداتي ارائه مي شود:

1. هماهنگ كردن بخش هاي عمومي و خصوصي كه در زمينه پيش گيري از وقوع جرم فعاليت دارند; مانند نيروي انتظامي، كار و امور اجتماعي، آموزش و پرورش، شهرداري ها، شوراها، امور جوانان، بهزيستي و... به منظور اجراي برنامه عملي پيش گيرانه و هماهنگي بيش تر;

2. آگاهي دادن به خانواده ها براي نظارت و كنترل بيشتر آنان بر فرزندان و گوشزد كردن ميزان مجازات جرايم در صورت ارتكاب جرم توسط آنان;

3. اتخاذ تدابير امنيتي بيش تر توسط دولت در محل هاي جرم خيز و اقداماتي به منظور كمك به خانواده ها، بخصوص نوجوانان و جواناني كه در معرض آسيب قرار دارند;

4. اطلاع رساني شفاف رسانه هاي جمعي براي تشويق جوانان درباره تسهيلات و فرصت هايي كه جامعه براي آنان قرار داده است;

5. تجهيز پليس براي مقابله جدّي با باندهاي مخوف انواع گوناگون بزهكاري اجتماعي در جامعه;

6. اقدامات امنيتي براي مراكز حساس تجاري، بانكي و... .



ب. راهكارهاي شناسايي مشكلات نوجوان و جوانان

علاوه بر اقدامات پيش گيرانه، شناسايي راهكارهايي براي شناخت مشكلات نوجوانان و جوانان امري لازم و ضروري است. مواردي چند در اين زمينه مطرح است:

1. شناخت نيازهاي رواني و كيفيت ارضاي اين نيازها در شادابي و نشاط فرد بسيار مؤثر است و ارضا نشدن آن و يا ارضاي ناقص آن، اثرات نامطلوب بر جاي گذاشته و زندگي را به كام فرد تلخ مي كند و فرد را به انحراف مي كشاند.

2. توجه به مشكلات جسماني فرد، مشكلاتي همچون اختلال در گويايي، بينايي، شنوايي، جسماني و عقب ماندگي ذهني.

3. توجه به مشكلات آموزشي، مانند ناتواني در يادگيري، ترك تحصيل، افت تحصيلي، بي توجهي به تكاليف درسي و تقلب در درس.

4. توجه به مشكلات عاطفي، رواني، همچون افسردگي، خيال بافي، بدبيني، خودكم بيني، خودبزرگ بيني، زود رنجي، خودنمايي، ترس، اضطراب، پرخاشگري، حسادت، كم حرفي و وسواس.

5. توجه به مشكلات اخلاقي، رفتاري همچون تماس تلفني و نامه نگاري با جنس مخالف، معاشرت با جنس مخالف، شركت در مجالس، خود ارضايي، چشم چراني، فرار از منزل، غيبت از مدرسه، اقدام به خودكشي، سرقت، دروغگويي، اعتياد، ولگردي و...



ج. وظايف خانواده

خانواده ها نيز وظايفي در مقابل پيش گيري از جرم و بزهكاري فرزندان دارند كه به برخي از آن ها اشاره مي گردد:

1. دوستي با فرزند و حذف فاصله والدين با فرزندان، به گونه اي كه آنان به راحتي مشكلات و نيازهاي خود را به والدين بگويند;

2. تقويت اعتقادات فرزند، به ويژه در كودكي و نوجواني، در كنار پاي بندي عملي والدين به آموزه هاي ديني;

3. ايجاد سازگاري در محيط خانه;

4. ايجاد بستر مناسب براي احساس امنيت، آرامش، صفا و صميميت و درك متقابل والدين و فرزندان;

5. تلاش د

[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:علل مشکلات جامعه,آسیب ,اجتماعی,, ] [ 19:58 ] [ مصطفی بهرامی ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





  • بک لینک
  • نرم افزار های موبایل